شرايط طلاق توافقي | اطلاعاتي درباره طلاق به درخواست زوج

شرايط طلاق توافقي | اطلاعاتي درباره طلاق به درخواست زوج

در حال حاضر در كشور ما بيش از 21 ميليون خانواده وجود دارند و به طور رسمي در آمار ثبت شده اند كه با وجود همه سختي ها و مشكلات زياد براي تداوم پيوند خانوادگي ميان اعضا و حفظ باورها و ارزش هاي تربيتي و ديني ميان فرزندان، اما تاكنون همچنان با يكديگر زندگي مي كنند. اما در اين بين خانواده هايي هستند كه عدم توجه به نيازهاي مادي و معنوي و عدم توجه به احساسات عاطفي و مشكلات مربوط به كار و اشتغال در آنها وجود داشته و زمينه ساز مشكلاتي نيز شده است كه تعداد آنها 300 هزار خانواده است كه نهايتا بخشي از اينها به طلاق سرانجام دارند.

در همين باره طلاق ( طلاق توافقي )را بايد مغضوب ترين حلال الهي دانست چرا كه به دليل شرايط كنوني جامعه، تبديل به حادثه اي با اثرات بسيار سوء براي برخي خانواده ها شده است. طبق قوانين كشور، طلاق به سه صورت امكان پذير است:

1-طلاق به درخواست زن

بالغ بر بيش از 60 درصد درخواست طلاق هايي كه به آنها رسيدگي مي شود، از سوي زنان به وقوع پيوسته اند. زن با تثبيت سختي و مشقت هايي كه در دوران زندگي خود متحمل شده و با استناد به يك شرط يا شروط ضمن عقد كه در سند ازدواج توسط زوج به امضا رسيده، درخواست طلاق مي كند. دادگاه ها در ادامه اين درخواست پس از به قطعيت رسيدن ادعاهاي زن و احراز هر يك از اين شروط، گواهي عدم سازش را صادر و پس از نهايي شدن آن صيغه طلاق جاري خواهد شد.

2-طلاق توافقي

زن و شوهر از طريق بررسي شرايط موجود به اين اتفاق نظر مي رسند كه ادامه اين زندگي برايشان امكان پذير نيست و هر دو براي طلاق، رضايت دارند. آنها با حضور در دادگاه خانواده درخواست صدور گواهي عدم امكان سازش را به جهت جاري شدن صيغه طلاق توافقي ، مي كنند و همه شروط مالي و غيرمالي ذكرشده نسبت به عقد را هم بر اساس توافق خود مشخص مي كنند. 30درصد پرونده هاي طلاق نيز از نوع توافق ميان زوجين است.

3-طلاق به درخواست مرد

حدود 10 درصد پرونده هاي طلاق نيز، به درخواست مرد طرح شده و رسيدگي مي شود. مرد با درنظرگرفتن مقررات شرعي و قانوني و تامين يا پرداخت حقوق مالي زن كه در عقد مشخص شده اند، در صورت وجود شرايط لازم، همسر خود را طلاق مي دهد.

در پايان بررسي شرايط موجود توسط دادگاه، پس از صدور گواهي عدم امكان سازش و قطعي شدن راي دادگاه، پروسه طلاق به جريان مي افتد. پشيماني و انصراف يكي از زوجين براي اجراي فرايند طلاق و يا عدم حضور و همكاري او، يكي از مواردي است كه ممكن است در اين مرحله سبب بروز اختلافاتي شود.

اگر يكي از زوجين موافق و ديگري مخالف طلاق باشد، دادگاه پس از طي كردن مراحل دادرسي، حكم طلاق را صادر خواهد كرد. لذا دادگاه با در نظر گرفتن مفاد قانوني، موظف به اجراي حكم است و در صورت عدم حضور محكوم عليه و مقاومت او در برابر اجراي حكم، پس از صدور ابلاغيه هاي قانوني، نماينده دادگاه به جاي شخص غايب در دفتر ثبت طلاق حاضر شده و هر يك از شروط حكم را كامل اجرا خواهد كرد و دفتر طلاق نيز آن را به امضا خواهد رساند. اما اگر حكم طلاق به درخواست توافقي زوجين صادر شده باشد، اين پرونده اشكال مختلفي خواهد داشت كه در زير به آنها اشاره شده است:

اگر زمان صدور حكم گواهي طلاق توافقي ، زوجين حق تجديد نظر و فرجام خواهي را از آن سلب كرده باشند، با توجه به قانون مربوط به حكم و لزوم اجراي حكم قانوني به درخواست محكوم له و با در نظر گرفتن اينكه هر يك از زوجين خواهان و طرف ديگر شناخته مي شوند، اجراي حكم همانند حكم درخواست طلاق يكطرفه بوده و قابل اجرا نيز هست اما اگر در راي صادر شده شرايط طلاق توافقي اين حق همچنان وجود داشته باشد، هر يك از زوجين مي توانند مانند آراي غيرقطعي نسبت به آن اعتراض خود را اعلام كرده و يا از ادامه دادن اين پروسه صرف نظر كنند. انصراف هر يك از زوجين به منزله غيرقابل اجرا بودن آن و ختم آن است. چرا كه توافق طلاق تا  زماني اعتبار داشته و قابل اجرا است كه حكم قطعي شده باشد يا اينكه زوجين تا زمان اجرا توافق را مستمرا داشته باشند. لذا هر يك از زوجين مي تواند از ادامه فرايند اجراي حكم انصراف داده و از ادامه اين پروسه جلوگيري كند.

اما در خصوص فرض اول كه زوجين حق تجديدنظر را از خود سلب كردند و طلاق توافقي با فروض قانوني قطعي شده باشد، نظر ديگري در دادگاه ها نيز وجود دارد كه برگرفته از استقلال قضات و استقلال آنها در صدور حكم و تفسير قضايي آنها است.

افراد داراي اين نظر بر اين اعتقاد هستند كه با فرض قطعي بودن اين راي، اگر زن از اجراي حكم منصرف شود، با در نظر گرفتن اين موضوع كه اجراي شرايط طلاق توافقي با مرد است كه البته يك حق شرعي و قانوني نيز هست، پس حكم به صورت يكطرفه نيز قابل اجرا هست و انصراف زن از ادامه اين پروسه به عنوان مانع اجرا تلقي نشده و مرد مي تواند صيغه طلاق را اجرايي كند. حتي در صورت خودداري زن از حضور در دفتر ثبت طلاق، نماينده دادگاه به جاي او در محضر حاضر خواهد شد و امضاي خود را از طرف دادگاه به ثبت خواهد رساند. البته لازم به ذكر است كه تنها اگر زن به هنگام توافق در شرايط طلاق توافقي و تنظيم صورتجلسه مربوط به آن، مالي را بذل كند و شرايط طلاق توافقي از نوع خلع همراه با بذل باشد، در ايام عده مي تواند به مال بذل شده رجوع كرده و دريافت تمامي حقوق مالي خود را طلب كند. اما اگر طلاق او از نوعي باشد كه عده ندارد، طبق همان شرايط طلاق توافقي قطعي بوده و حكم صادره قابل اجراست. اما اگر مرد از اجراي حكم قطعي طلاق توافقي منصرف شده باشد با در نظر گرفتن اعمال حق شرايط طلاق توافقي به صورت يكطرفه به اختيار مرد است و زن نمي تواند بدون اثبات سختي و مشقت و تحقق شروط ضمن عقد طلاق بگيرد. اجبار زوج به اعمال حق شرايط طلاق توافقي به صورت يكجانبه كه از نسبت به انجام آن منصرف شده شرعي نخواهد بود و بدين جهت امكانپذير نيز نيست.

آنچه كه مشخص است قانونگذار در قانون اساسي، صدور حكم و اجراي آن را بر عهده دادگاه ها و قضاتي قرار داده كه نزد قانون مطمئن هستند و نسبت به اجراي حكم با در نظر گرفتن موازين شرعي و قانوني پايبند هستند.

براي كسب اطلاعات بيشتر در رابطه با مشاوره طلاق و ارتباط با مشاورين گپچه كليك كنيد.

منبع: https://bit.ly/373rONz

 

 

حافظ در تهران | پروفسور ميلاد ملاعبدالوهاب

حافظ امروز صبح آمده تهران. هي دارد زور مي‌زند كه سر صحبت را با دخترا باز كند... «ياران، صلاي عشق است، گر مي‌كنيد كاري» داره نخ مي‌ده، ولي دختره شماره نمي‌ده... مردكِ شهرستاني، تو امروز صبح از شيراز اومدي، هنوز لباست بوي عرق اتوبوس و دهنت بوي ساندويچ ترمينال جنوب مي‌ده... چرا نه خاكِ سر كوي يار خود باشم؟ حافظ در اينجا از گشنگي وارد يك غزل ديگر شده و با بقيه پولِ توي جيبش يك بيسكوييتِ «خرسيركن و دهان‌خشك‌كنِ» ساقه‌طلايي...

 

بررسي مشاهداتِ ميداني حافظ از تهران، در تحليل غزل شماره 444 | سه نقطه
 

شهري است پرظريفان، وز هرطرف نگاري
ياران، صلاي عشق است، گر مي‌كنيد كاري

حافظ امروز صبح آمده تهران. هي دارد زور مي‌زند كه سر صحبت را با دخترا باز كند: «ياران، صلاي عشق است، گر مي‌كنيد كاري.» حافظ داره نخ مي‌ده، ولي دختره شماره نمي‌ده.

حافظ در تهران و دختر تهراني

چشم فلك نبيند زين طرفه‌تر جواني
در دستِ كس نيفتد زين خوب‌تر نگاري

حافظ دارد فعل چاپلوسي را صرف مي‌كند.

هرگز كه ديده باشد جسمي ز جان مركّب؟
بر دامنش مبادا زين خاكيان غباري

حافظِ بي‌ظرفيت، خجالت خجالت.

چون من شكسته‌اي را از پيش خود چه راني؟
كه‌م غايت از توقع بوسي‌ست يا كناري

بچه پررو رو ببينا.

مي بي‌غش است، درياب، وقتي خوش است بشتاب
سالِ دگر كه دارد اميدِ نوبهاري؟

چه جوگير. داره به دختر مي‌گه بيا خونه ما، آب‌شنگولي هم داريم. مردكِ شهرستاني، تو امروز صبح از شيراز اومدي، هنوز لباست بوي عرق اتوبوس و دهنت بوي ساندويچ ترمينال جنوب رو مي‌ده، خونه‌ت كجا بود آخه كه داري دعوت مي‌كني. جا خواب نداري واسه امشب، بايد بري تو پارك بخوابي.

در بوستان حريفان مانند لاله و گل
هريك گرفته جامي بر يادِ روي ياري

تا حرف پارك شد، حافظ متوجه شد كه بايد براي كساني‌كه درباره معشوق او گمانه‌زنيِ مذكر كرده‌اند، شفاف‌سازي كند كه رفته بوستان «لاله» نه پارك دانشجو.

چون اين گره گشايم؟ وين راز چون نمايم؟
دردي و سخت دردي، كاري و صعب كاري

بله، طرف وقتي بفهمه شهرستاني هستي و دو قرون پول نداري، كار هم درد داره هم سوزش.

هر تارِ موي حافظ در دستِ زلفِ شوخي
مشكل توان نشستن در اين‌چنين دياري

حافظ ظاهراً از يكي از ساقي‌هاي پارك يه‌ بست خريده، زده، پرواز كرده و دارد هذيان مي‌گويد. تو حرمسراي ناصرالدين‌شاه هم هر زلفِ شاه دستِ يك نگاري نبوده. توي پارك‌هاي كاليفرنياي آمريكا هم از اين خبرا نيست. توي پاركِ مملكتِ خودمان كه ممكن است هرتار مو دست يك مأمور گشت ارشاد باشد.

چرا نه در پي عزم ديارِ خود باشم؟
چرا نه خاكِ سر كوي يار خود باشم؟

حافظ در اينجا از گشنگي وارد يك غزل ديگر شده و با بقيه پولِ توي جيبش يك بيسكوييتِ «خرسيركن و دهان‌خشك‌كنِ» ساقه‌طلايي (از اين گردا كه كِرِم نداره) خريده، ولي هنوز گشنه است و مي‌گويد بهتر است تا شب نشده برگردم ترمينال جنوب و برم شهر خودمون.

غم غريبي و غربت چو برنمي‌تابم
به شهر خود روم و شهريارِ خود باشم

غم غربت يك چيز است و نداشتنِ پول اتوبوس يك چيزِ ديگر.

شهره شهر مشو، تا ننهم سر در كوه
شور شيرين منما، تا نكني فرهادم

حافظ كه دارد با پاي پياده از پارك لاله تا ترمينال جنوب مي‌رود –و همزمان از غزلي به غزل ديگر- با ديدنِ فاصله طبقاتي در شهر و ويراژدادن دخترهاي خوشگل و پسرهاي پولدار با ماشين‌هاي مدل بالا، به هركدام از آنها كه سر راه مي‌بيند، تذكر مي‌دهد (اين هم تحليلِ ماركسيسم- خوشگليسم) چون معتقد است وقتي من نمي‌توانم حظ كنم، پس ديگران هم نبايد حظ كنند (اينكه حافظ داراي عقيده ماركسيستي نيست و عقده‌اي است، مشكلِ من نيست).

شهر ياران بود و خاكِ مهربانان اين ديار
مهرباني كي سرآمد؟ شهرياران را چه شد؟

حافظ اولش خيال مي‌كرد رفقاي شاعرِ همشهريِ ساكنِ تهران، مثل قاآني شيرازي- شاعر دربار فتحعلي‌شاه، محمدشاه و آغاز پادشاهيِ ناصرالدين‌شاه قاجار كه تهِ چاپلوسي بود و با قصايد و مدايحش سه پادشاه را خر و با مراثيِ خود دو پادشاه را كفن كرد- او را تحويل مي‌گيرند و به خانه دعوت مي‌كنند. اما قاآني از صبح تلفنش خاموش است و تلگرام را هم سين نمي‌كند.

تيمارِ غريبان اثرِ جميل است
جانا، مگر اين قاعده در شهرِ شما نيست؟

حافظ به صباي كاشاني- ملك‌الشعراي دربار فتحعلي‌شاه و پرچمدار بازگشت ادبي- هم زنگ زده و گفته «من تو اين شهر غريبم» ولي صبا گفته «كاش زودتر مي‌گفتي، امروز به اتفاق اهل و عيال اومديم كاشون برا گلاب‌گيري» و وقتي حافظ گفته «الآن كه آخر خردادماهه و فصل گلاب‌گيري نيست» جواب داده «الو الو صدات نمياد...»

شهر خالي‌ست ز عشاق، بوَد كز طرفي
مردي از خويش برون آيد و كاري بكند

حافظ همچنان از غزلي به غزل ديگر مي‌رود، چون راهِ خيلي طولاني است و پاي پياده. يكهو يادش آمده مي‌تواند برود ورامين پيش حسين جنتي. اما او تلفنش را جواب نمي‌دهد. حافظ تلگرامش را چك مي‌كند و مي‌فهمد كه ديروز بازداشت شده. لذا با خودش مي‌گويد: «مسئولين رسيدگي كنند».

ز دستِ جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت كه: حافظ، برو، كه پاي تو بست؟

حافظ به دختري تهراني كه در اينستاگرام با او آشنا شده بود، هم زنگ زده، اما دختر گفته «امروز وقت نمي‌كنم بيام اون‌طرف». حافظ پاسخ داده: «ز دست جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت» اون هم با خنده گفته: «حافظ، برو، كه پاي تو بست؟».

ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز
وان كس‌ كه چو ما نيست در اين شهر كدام است؟

حافظ هنوز در هپروتِ همان بست است كه در بوستان لاله زده است. خيال مي‌كند همه مثل خودش خوشحالند.

اي صبا با ساكنان شهرِ يزد از ما بگو
كاي سرِ حق‌ناشناسان گوي چوگانِ شما

حافظ در ترمينال جنوب تمام تعاوني‌ها را زير و رو كرده، اما بليطِ شيراز گيرش نيامده. لذا بليطِ يزد گرفته و به اميد ********رشدن در محافل دوستانِ شاعرِ يزدي غزلي مي‌سرايد و پشت بليط مي‌نويسد، با اين بيت كه «اي صبا، با ساكنان شهر يزد از ما بگو/ كاي سرِ حق‌ناشناسان گوي چوگان شما...» و راهي يزد مي‌شود كه از ادامه ماجرا بي‌خبريم.

................ تجربه‌ي زندگي دوباره ...............